تقدیم به همسر عزیزم
آن زمان که دست از پا خطا کردم زمانی که چشمانم را باز کردم خود را در عماق چاهی تاریک یافتم..!!! هیچ فکر نمی کردم سرنوشتم.......به این جا کشد. دیگر امیدی نداشتم...... می دانستم هیچ کس مرا این جا نمی بیند..... اما تو...... ان زمان که من در افکار پریشان این تاریکی بودم.تو مرا دیدی! من متوجه تو نبودم و فقط خود را تنهایی میدیدم. ناگهان!دستی به سویم امد.اری دستهای تو بود. ان زمان که لطافت دستهایت را احساس کردم.درک کردم.فهمیدم.که تو ......عشق منی. ان زمان که دستهایت را گرفتم امیدی به اینده داشتم.امیدی به فردایی روشن.....به ادامه ی زندگی.... ان زمان که گامهایت رادر عماق قلبم احساس کردم.تنهایی از وجودم رانده شد! من امید داشتم.من ارزو داشتم.من امید وار بودم.چون تو را می خواستم. وقتی امدم بیرون با قدم هایم شانه به شانه ات را رفتم. کنارت بودم...!تا بدانیکه من تنهایت نمی گذارم. زمانی که با تو بودم خاطرات سیاه گذشته رو فراموش کردم!به امید تو... برای تو....بخاطر تو..... اما نمی دانستم سرنوشت این طور نوشت. اما ای کاش سرنوشت جز این می نوشت! هیچ فکر نمیکردم این طور شود! نمی توانم وجود کسی دیگر را در زندگی ام حس کنم. نمی توانم تحمل کنم! ایا تو.....؟ ایا تو می توانی؟ تو چی؟ تو مرا میخواهی؟ هیچ وقت جدایی از تو را نمی توانم تصور کنم. never..... هیچ وقت نمی توانم وجود شخص دیگری را در زندگی تو ببینم.هیچ وقت.....! شاید ان لحظه ای که بخواهم از تو جدا شوم یا شخص غیر قابل تحملی را ببینم.ان قدسی شاهد این لحظه باشد.شاید ان قدسی مهربان معجزه ای کند.شاید ان قدسی رحمی کند و خانه ی زیبایی به نام گور را به من هدیه کند. جدا شدن از تو را دوست ندارم.! به خدا سوگند!به خدایم قسم!که هیچ گاه چنین چیزی را از خدا نخواستم و نمی خواهم. جدایی راااااااا........... این کلمه برایم غیر اشناست.و شاید در کمینمان نشسته باشد. شاید ان لحظه ای که بخواهد در میانمان ظهور کند به ریشمان لبخندی مزحکانه بزند. و من فقط قطره قطره اشک بریزم و هیچ کاری از دستم بر نیاید. ولی هیچ کس معنی این اشک ها را درک نکند...... شاید انها فکر کنند که من فقط و فقط ترسم از این است که دیگر کسی را ندارم.شاید ان ها فکر کنند.ان شخص مهم نیست که باشد فقط باشد. اما من ان خاطرات شیرین .ان لبخند هایت.ان نگاهت را هرگز فراموش نخواهم کرد. و دیگر دلم نمی خواهد باغچه ای نو در حیاط حیاتم بنا کنم. و دلم می خواهد حتی اگر باغچه ی قدیمی ام مرا فراموش کرده و یک لایه غبار روی خاطراتش نشست ان ها را فوت کنم و حتی اگر زرد شدند گل های باغچه ام را باز هم با امید به ان ها اب بدهم. و اگر تو را یک روز با کس دیگری دیدم که شریک زندگیت بود شاید ان لحظه هزار بار در خود بشکنم و در قلبم بگویم گل من باغچه نو مبارک!
نظرات شما عزیزان:
پیشاپیش عیدت مبارک روز عید روز تولد عزیزمه پیشاپیش جشن گرفتیم تو وبلاگ در شادی ما شریک بشین با دوستانت ممنون موفق باشی
به امید شادی همیشه
Power By:
LoxBlog.Com |